که او خود قزمیت مادرزاد بود، به مخیلهاش اَن منحوسی.
به پیرا»یش و مون» گه ملموسی.
عجب خل چلغوزی.
ساک و همیشه پاک
همیشه پاک، همیشه بازبستهی یک ناک»، خود ناک بود.
ای ن، منکر چیستی خارت به پا؟؟؟
شه»ِ وح» و وت»ِ شی».
هه هه ههه هههه ه ههه ه هه هههههه هههههههههه ههههههههه هههههههه رسته از بند آداب، یاوزااااا
قلقلهی سادهای کافیست، او که نمیفهمد، او که نفهم است، من که او، او که اَی خر بیادب،آدابدانیات کو؟
بیدار شو که خواب عدم در پی است هی»، هی هی هی هی هی هی هی هی هی هی هی ه یهی ههیه یه هی.
مستتر در واژه میگویم با تو که اقرا، با تو که اقرع خر شکازه
سکاسه، لوردهای.
خباسهی خصم کو، غنیمت عمرت، به مَنت، اه چرتت همیشه به راه.
داشتم در دیدار نخست، تریلرش را میدیدم.
خلج || مشغول کردن . سرگرم کردن . منه : خلجته امور الدنیا؛ مشغول کرد امور دنیا او را. || نیزه زدن . || از شیر بازکردن کودک یا بچه ٔ ناقه را.
خلجم نکن به جدت بیپدر. خلجم که کردی، شیرم نبود، خلجیدم جهان را، خلج به سینه.
ادامه مطلب.
(کلیک کنید)
درباره این سایت